مجري: علي صبوحي طسوجي




 

8-3-2- کلام 8. آيات 111 تا 118

پاسخ به پاره اي از ادعاهاي باطل اهل کتاب

74. اين کلام که از کلامهاي پاياني فصل دوم است، با بيان پاره اي از اعتقادات باطل اهل کتاب و پاسخ به آنها، زمينه هرگونه مداهنه و سازش با اين گروه را از بين مي برد.

75. مطلب 1. ادعاي انحصار بهشت براي اهل کتاب:

اهل کتاب ادعا مي کردند: «هرگز کسي به بهشت درنيايد، مگر آنکه يهودي يا نصراني باشد.» خداي متعالي در پاسخ ايشان مي فرمايد: اين آرزوهاي [واهيِ] ايشان است. بگو: «اگر راست مي گوييد، دليل خود را بياوريد.» وَقَالُوا لَنْ يدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ«111» آري، هرکس که خود را با تمام وجود، به خدا تسليم کند و نيکوکار باشد، پس مزد وي پيش پروردگار اوست، و بيمي بر آنان نيست، و غمگين نخواهند شد بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَيهِمْ وَلَا هُمْ يحْزَنُونَ«112»

76. مطلب 2. انحصار طلبي يهود، نصاري و مشرکان:

همان گونه که در مطلب گذشته خوانديم، يهود و نصاري بهشت را ملک طلق خود مي دانستند. در همان مطلب هم پاسخ ايشان داده شد، اما اين کلام با تأکيد بر روحيه انحصار طلبي ايشان به مسلمانان خاطرنشان مي کند که هريک از گروههاي يهود و نصاري ديگري را باطل محض مي دانند و مشرکان نيز در اين ادعاي واهي انحصارطلبانه با ايشان هم سيره اند: و يهوديان گفتند: «ترسايان بر حق نيستند.» و ترسايان گفتند: «يهوديان بر حق نيستند» با آنکه آنان کتاب آسماني را مي خوانند. افراد نادان (مشرکان) نيز سخني همانند گفته ايشان گفتند. پس خداوند، روز رستاخيز در آنچه با هم اختلاف مي کردند، ميان آنان داوري خواهد کرد وَقَالَتِ الْيهُودُ لَيسَتِ النَّصَارَى عَلَى شَيءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَيسَتِ الْيهُودُ عَلَى شَيءٍ وَهُمْ يتْلُونَ الْكِتَابَ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ لَا يعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ يحْكُمُ بَينَهُمْ يوْمَ الْقِيامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يخْتَلِفُونَ«113»

77. مطلب 3. معترضه: درباره مشرکان:

در پايان مطلب گذشته که درباره انحصار طلبي يهود و نصاري بود، مشرکان نيز در اين داعيه بي اساس به ايشان تشبيه شدند. همين ادعاي انحصار طلبي سبب شده بود که مشرکان، حضور پيامبر و مؤمنان را در مکه تحمل نکنند و عرصه را بر ايشان تنگ بگيرند و سبب هجرت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) شوند. اين مطلب به مناسبت يادکرد مشرکان در آيه گذشته، مطالبي را در اين باره ارائه مي دهد که هم تهديدي نسبت به همه انحصار طلبان است و هم براي مسلمانان رهگشاست: و کيست بيدادگرتر از آن کس که نگذارد در مساجد خدا، نام وي برده شود و در ويراني آنها بکوشد؟ آنان حق ندارند جز ترسان و لرزان در آن مسجدها درآيند. در اين دنيا ايشان را خواري و در آخرت عذابي بزرگ است وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَنْ يذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَسَعَى فِي خَرَابِهَا أُولَئِكَ مَا كَانَ لَهُمْ أَنْ يدْخُلُوهَا إِلَّا خَائِفِينَ لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْي وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ«114» و مشرق و مغرب از آنِ خداست؛ پس به هر سو رو کنيد، آنجا روي به خداست. آري، خدا گشايشگر داناست وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَينَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ«115» بدين ترتيب به مسلمانان رانده شده از حرم امن الهي، مي فهماند که ياد خدا در همه جا امکان پذير است. اين آيه در عين بيان اين حقيقت زمينه ساز تغيير جهت قبله از بيت المقدس به مکه نيز هست.

78. مطلب 4. اعتقاد به فرزند داشتن خداي سبحان:

اين مطلب در ارتباط با مطلب دوم بوده و يکي ديگر از اعتقادات باطل اهل کتاب و مشرکان و پاسخ آن را بيان مي کند: ايشان معتقدند: «خداوند فرزندي براي خود اختيار کرده است.» او منزّه است. بلکه هر چه در آسمانها و زمين است، از آنِ اوست، و همه فرمانپذير اويند. او پديد آورنده آسمانها و زمين است و چون به کاري اراده فرمايد، فقط مي گويد: «موجود باش»؛ پس فوراً موجود مي شود وَقَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ«116» بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يقُولُ لَهُ كُنْ فَيكُونُ«117»

79. مطلب 5. بهانه هاي واهي براي فرار از ايمان:

يکي ديگر از نشانه هاي انحصار طلبي اين بود که افراد نادان گفتند: «چرا خدا با ما سخن نمي گويد؟ يا براي ما معجزه اي نمي آيد؟» خداي متعالي در پاسخ ايشان مي فرمايد: کساني که پيش از اينان بودند نيز مثل همين گفته ايشان را مي گفتند. دلها و افکارشان به هم مي ماند. ما نشانه هاي خود را براي گروهي که يقين دارند، نيک روشن گردانيده ايم. وَقَالَ الَّذِينَ لَا يعْلَمُونَ لَوْلَا يكَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِينَا آيةٌ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَينَّا الْآياتِ لِقَوْمٍ يوقِنُونَ«118»

9-3-2- کلام 9. آيات 119 تا 123

خاتمه

80. اين کلام با بيان سه مطلب اساسي خاتمه فصل دوم به شمار مي رود:
1. دستور به عدم مداهنه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با يهود و نصارا که حاضر به تبعيت از پيامبر بر حق نيستند.
2. يکسان نبودن همه اهل کتاب
3. توصيه بني اسرائيل به يادآوري نعمات و تفضلات الهي و برحذر بودن از عذاب خدا (که به منزله جمع کلام است)

81. مطلب 1. دستور به عدم تبعيت از يهود و نصاري:

براساس اين مطلب، خدا به پيامبر خود مي فرمايد: ما تو را بحق فرستاديم، تا بشارتگر و بيم دهنده باشي و درباره دوزخيان، از تو پرسشي نخواهد شد و هرگز يهوديان و ترسايان از تو راضي نمي شوند، مگر آنکه از کيش آنان پيروي کني. بگو: «در حقيقت، تنها هدايتِ خداست که هدايت واقعي است.» و چنانچه پس از آن علمي که تو را حاصل شد، از هوسهاي آنان پيروي کني، در برابر خدا سرور و ياوري نخواهي داشت إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَا تُسْأَلُ عَنْ أَصْحَابِ الْجَحِيمِ«119» وَلَنْ تَرْضَى عَنْكَ الْيهُودُ وَلَا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِي وَلَا نَصِيرٍ«120»

82. مطلب 2. تقسيم اهل کتاب به مؤمنان و خاسران:

پس از بيانات اين فصل در مذمت بني اسرائيل و اهل کتاب ممکن است کسي همه ايشان را يکسان فرض نموده و وجود اقليتي مؤمن را در ميان ايشان ناديده بگيرد، از اين رو خدا مي فرمايد: کساني که کتاب آسماني به آنان داده ايم، و آن را چنانکه بايد مي خوانند، ايشانند که بدان ايمان دارند. ولي کساني که بدان کفر ورزند، همانانند که زيانکارانند الَّذِينَ آتَينَاهُمُ الْكِتَابَ يتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ أُولَئِكَ يؤْمِنُونَ بِهِ وَمَنْ يكْفُرْ بِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ«121»

83. مطلب 3. رد انتهاي فصل به ابتداي آن:

اين مطلب با رد انتهاي فصل به ابتداي آن، به مانند طليعه اين فصل مي فرمايد: اي فرزندان اسرائيل! ياد کنيد نعمتم را که بر شما ارزاني داشتم و اينکه شما را بر جهانيان برتري دادم و بترسيد از روزي که هيچ کس چيزي از عذاب خدا را از کسي دفع نمي کند و نه بدل و بلاگرداني از وي پذيرفته شود و نه او را ميانجيگري سودمند افتد و نه ياري شوند يا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِي الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ«122» وَاتَّقُوا يوْمًا لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيئًا وَلَا يقْبَلُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلَا تَنْفَعُهَا شَفَاعَةٌ وَلَا هُمْ ينْصَرُونَ«123»

4-2- فصل 4. آيات 124 تا 141

امامت ابراهيمي تجلي تحقق خلافت

84. آيات اين فصل از يک سو ابراهيم (عليه السلام) و آل پاک او را در مقابل بني اسرائيل، نمونه اي موفق در تحقق آرمان خلافت معرفي مي کند و از سوي ديگر سرآغاز دور جديدي از هدايت سوره است. توضيح: فصل دوم با آيه «وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً» آغاز شد و خلافت را هدف هدايت معرفي کرد و فصل سوم بني اسرائيل را به عنوان امتي ناکام در تحقق اين هدف شناساند و اينک فصل چهارم با آيه «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» آغاز مي شود و در عين اينکه امامت ابراهيم (عليه السلام) را تجلي تحقق خلافت مي داند، زمينه اي براي شروع مباحث مربوط به امت اسلام است که در فصلهاي بعد تعقيب مي شود.

1-4-2- کلام 1. آيات 124 تا 129

پايه گذاري اسلام به دست ابراهيم (عليه السّلام)

85. مطالب اين کلام در چهار محور، از بنيان گذاري اسلام به دست ابراهيم (عليه السلام) خبر مي دهد:
1. ابراهيم (عليه السلام) امام مردم
2. خانه کعبه، مرکز عبادي مردم
3. دعاي ابراهيم (عليه السلام) در حق سرزمين مکه و مردمان آن
4. دعاي ابراهيم و اسماعيل (عليهما السّلام) درباره خود و فرزندانشان

86. مطلب 1. ابراهيم (عليه السّلام)، امام مردم:

اين مطلب به منزله مقدمه اي براي مباحث مربوط به حضرت ابراهيم (عليه السلام) است. خداي سبحان در اين مطلب فرموده است: و چون پروردگار ابراهيم، او را با کلماتي بيازمود، وي در همه امتحانات الهي پيروز شد و آنها را به انجام رسانيد، خدا به او فرمود: «من تو را امام مردم قرار دادم.» ابراهيم پرسيد: «از دودمانم چطور؟» خدا فرمود: «پيمان من به بيدادگران نمي رسد.» * وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيتِي قَالَ لَا ينَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ«124» براساس اين کلام روشن مي شود که مقام امامت، ويژه انسانهاي معصوم است که مرتکب هيچ ظلم و بيدادگري نشده اند و ابراهيم (عليه السلام) امام همه مردم است.

87. مطلب 2. خانه کعبه، مرکز عبادي مردم:

خداي سبحان به دنبال يادآوري امامت ابراهيم (عليه السلام)، کعبه را به عنوان مرکز امن ديني در آيين او معرفي مي کند. معرفي کعبه و تاريخچه آن زمينه ساز مباحث مربوط به قبله است که در ادامه خواهد آمد: و چون خانه کعبه را براي مردم محل اجتماع و جاي امني قرار داديم (و فرموديم:) «در مقام ابراهيم، نمازگاهي براي خود اختيار کنيد» و به ابراهيم و اسماعيل فرمان داديم که: «خانه مرا براي طواف کنندگان و معتکفان و رکوع و سجودکنندگان پاکيزه کنيد.» وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيتِي لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ«125»

88. مطلب 3. دعاي ابراهيم (عليه السّلام) در حق مکه و مردم آن:

اين مطلب بيانگر دعاي مستجاب ابراهيم (عليه السلام) درباره مکه و مردم آن است و اهميت و قداست اين شهر را در آيين او نشان مي دهد. روشن است که ارج و احترام نسبت به اين ديار به دليل وجود خانه خدا در آن است: و چون ابراهيم گفت: «پروردگارا اين سرزمين را شهري امن گردان و هر کس از مردم آن را که به خدا و روز بازپسين ايمان بياورد، از فرآورده ها روزي بخش» فرمود: «ولي هر کس کفر بورزد، اندکي برخوردارش مي کنم، سپس او را با خواري به سوي عذاب آتش دوزخ مي کشانم، و چه بد سرانجامي است.» وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْيوْمِ الْآخِرِ قَالَ وَمَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ«126»

89. مطلب 4. دعاي ابراهيم (عليه السّلام) درباره خود و فرزندانش:

بر اساس اين مطلب، هنگامي که ابراهيم و اسماعيل (عليهما السّلام) پايه هاي خانه کعبه را بالا مي بردند، در سه محور درباره خود و فرزندانشان دعا مي کردند: محور نخست، «اي پروردگار ما، از ما بپذير که در حقيقت، تو شنواي دانايي. پس محور نخست اين دعاها نشان خلوص ابراهيم و اسماعيل (عليهما السّلام) در بالا بردن پايه هاي خانه خداست؛ وَإِذْ يرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ«127» محور دوم، پروردگارا، ما را تسليم فرمان خود قرار ده؛ و از نسل ما، امتي فرمانبردار خود پديد آر؛ و آداب ديني ما را به ما نشان ده؛ و بر ما ببخشاي، که تويي توبه پذير مهربان رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَينِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَينَا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ«128» همانطور که مشخص است، محور دوم اين دعاها از آرزوي ابراهيم و اسماعيل (عليهما السّلام) براي تسليم محض بودن خود و فرزندانشان خبر مي دهد؛ محور سوم، پروردگارا، در ميان آنان، فرستاده اي از خودشان برانگيز، تا آيات تو را بر آنان بخواند و کتاب و حکمت به آنان بياموزد و پاکيزه شان کند، زيرا که تو خود، شکست ناپذير حکيمي.» رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يتْلُو عَلَيهِمْ آياتِكَ وَيعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ«129» در نهايت محور سوم اين ادعيه، از دعايي خبر مي دهد که استجابت آن، بعثت نبي مکرم اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) است.

2-4-2- کلام 2. آيات 130 تا 134

دعوت به اسلام ابراهيمي (عليه السّلام)

90. پس از اينکه در کلام نخست اين فصل، ابراهيم (عليه السلام) را به عنوان پايه گذار بناي اسلام معرفي کرد، در اين کلام همگان و به خصوص اهل کتاب را به پذيرش آيين ابراهيم (عليه السلام)، يعني تسليم محض خدا دعوت مي کند.

91. مطلب 1. سفيهانه بودن روي گرداني از آيين ابراهيم (عليه السّلام):

اين مطلب با بيان اين که حقيقت آيين ابراهيم تسليم در برابر خداست، روي گردانان از اين آيين را سفيه مي داند: و چه کسي از آيين ابراهيم روي برمي تابد، جز آن که سفيه و سبک مغز باشد؟ و ما او را در اين دنيا برگزيديم؛ و البته در آخرت نيز از شايستگان است. چون که پروردگارش به او فرمود: «تسليم باش» گفت: «به پروردگار جهانيان تسليم شدم.» وَمَنْ يرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَينَاهُ فِي الدُّنْيا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ«130» إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ«131»

92. مطلب 2. ايمان به آيين ابراهيمي، وصيت ابراهيم و يعقوب (عليهما السّلام):

در مطلب گذشته چنين فرمود که روي گرداني از آيين ابراهيم (عليه السلام) سفاهت و سبک مغزي است، چون او در دنيا و آخرت به دليل تسليم بودنش برگزيده است، در اين کلام مي فرمايد، گرويدن به اين آيين وصيت ابراهيم و يعقوب (عليهما السّلام) هم هست و اين خود وجه ديگري در اثبات سفاهت روي گردانان از اين آيين است که يکي از مصاديق بارز آنان اهل کتاب هستند. چه سبک مغزي بالاتر از اينکه کسي خود را منتسب به ابراهيم و يعقوب (عليهما السّلام) بداند، اما از وصيت ايشان سرپيچي کند: و ابراهيم و يعقوب، پسران خود را به همان آيين سفارش کردند؛ و هر دو در وصتيشان چنين گفتند: «اي پسران من خداوند براي شما اين دين را برگزيد؛ پس، البته نبايد بميريد جز آنکه مسلمان باشيد.» وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيعْقُوبُ يا بَنِي إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ«132» آيا وقتي که يعقوب را مرگ فرا رسيد، حاضر بوديد؟ هنگامي که به پسران خود گفت: «پس از من، چه را خواهيد پرستيد؟» گفتند: «معبود تو، و معبود پدرانت، ابراهيم و اسماعيل و اسحاق، يعني معبودي يگانه را مي پرستيم؛ و در برابر او تسليم هستيم.» أَمْ كُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ يعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي قَالُوا نَعْبُدُ إِلَهَكَ وَإِلَهَ آبَائِكَ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِلَهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ«133»

93. مطلب 3. بي فايدگي انتساب صرف به آل ابراهيم (عليهم السّلام):

پس از بيان حقيقت آيين ابراهيم (عليه السلام) و دعوت به آن در مطالب گذشته، اين مطلب انتساب صرف به آل ابراهيم را امري بي فايده و بي مغز مي داند و مي فرمايد: آن جماعت را روزگار به سر آمد؛ دستاورد آنان براي آنان و دستاورد شما براي شماست؛ و از آنچه آنان مي کرده اند، شما بازخواست نخواهيد شد. تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يعْمَلُونَ«134»

94. 3-4-2- کلام 3. آيات 135 تا 141

95. تبعيت پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) و مسلمانان از آيين ابراهيمي (عليه السّلام)

96. پس از اينکه در کلام پيشين، همگان به گرويدن به آيين ابراهيم (عليه السلام) دعوت شدند، در اين کلام به صراحت گرويدن به اسلام را تبعيت حقيقي از آيين ابراهيم (عليه السلام) دانسته و انتساب يهود و نصارا به ابراهيم (عليه السلام) را امري بي پايه قلمداد مي کند.

97. مطلب 1. تبعيت از آيين ابراهيم (عليه السلام) در مقابل دعوت به يهوديت و نصرانيت:

خداي متعالي در اين مطلب به پيامبر خويش مي فرمايد در مقابل اهل کتاب که گفتند: «يهودي يا مسيحي باشيد، تا هدايت يابيد»؛ بگو: «نه، بلکه بر آيين ابراهيم حق گرا هستم؛ و وي از مشرکان نبود.» وَقَالُوا كُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ«135» اين مطلب تلويحاً اشاره دارد که مدعيان يهودي و نصراني هدايت در مقابل آيين ابراهيم (عليه السلام) بوده و برخلاف وي که از مشرکان نبوده است، ايشان مشرک هستند.

98. مطلب 2. مقتضاي ايمان در آيين ابراهيمي (عليه السّلام):

خداي متعالي در اين مطلب به مسلمانان مي فرمايد، در مقابل دعوت يهود و نصارا به دين خود، مقتضاي آيين ابراهيمي خود را چنين بيان کنيد: «ما ايمان آورده ايم: به خدا و به آنچه بر ما نازل شده و به آنچه بر ابراهيم و اسحاق و يعقوب و اسباط نازل آمده و به آنچه به موسي و عيسي داده شده و به آنچه به همه پيامبران از سوي پروردگارشان داده شده ميان هيچ يک از ايشان فرق نمي گذاريم؛ و در برابر او تسليم هستيم.» قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَينَا وَمَا أُنْزِلَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِي مُوسَى وَعِيسَى وَمَا أُوتِي النَّبِيونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَينَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ«136» پس اگر آنان هم به آنچه شما بدان ايمان آورده ايد، ايمان آوردند، قطعاً هدايت شده اند، ولي اگر روي برتافتند، جز اين نيست که سر ستيز و جدايي دارند؛ و به زودي خداوند شر آنان را از تو کفايت خواهد کرد و او شنواي داناست فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا هُمْ فِي شِقَاقٍ فَسَيكْفِيكَهُمُ اللَّهُ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ«137» اين است نگارگري الهي؛ و کيست خوش نگارتر از خدا؟ و ما او را پرستندگانيم صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ«138»

99. مطلب 3. ابطال ادعاي يهود و نصاري درباره آل ابراهيم (عليه السّلام):

در مطالب گذشته مشخص شد که يهوديان و مسيحيان، با اينکه خود را به ابراهيم (عليه السلام) منتسب مي کنند، هيچ يک ابراهيمي حقيقي نيستند. اما خداي متعالي در اين مطلب به رسول خود مي فرمايد به صراحت ادعاي ايشان را رد کند و چنين بگويد: آيا درباره خدا با ما بحث و گفتگو مي کنيد؟ با آنکه او پروردگار ما و پروردگار شماست؛ و کردارهاي ما از آنِ ما، و کردارهاي شما از آنِ شماست و ما براي او اخلاص مي ورزيم قُلْ أَتُحَاجُّونَنَا فِي اللَّهِ وَهُوَ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ وَلَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ«139» يا مي گوييد: «ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط [دوازده گانه] يهودي يا نصراني بوده اند؟» بگو: «آيا شما بهتر مي دانيد يا خدا؟» و کيست ستمکارتر از آن کس که شهادتي از خدا را در نزد خويش پوشيده دارد؟ و خدا از آنچه مي کنيد غافل نيست أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطَ كَانُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى قُلْ أَأَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهَادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ«140» آن جماعت را روزگار سپري شد؛ براي ايشان است آنچه به دست آورده اند؛ و براي شماست آنچه به دست آورده ايد؛ و از آنچه آنان مي کرده اند، شما بازخواست نخواهيد شد تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يعْمَلُونَ«141»

5-2- فصل پنجم. آيات 142 تا 157

قبله، نمادي از استقلال هويت مسلمانان

100. در فصل گذشته، ضمن معرفي نمونه اي موفق از تحقق آرمان خلافت و بيان نقش محوري ابراهيم (عليه السلام) و آل پاک او در اسلام، بناي کعبه به دست ابراهيم و اسماعيل (عليهما السّلام) مورد اشاره قرار گرفت تا زمينه اي براي بيان حکم تغيير قبله باشد. يکي از بهانه هاي مهم اهل کتاب اين بود که مسلمانان به سوي قبله ايشان مي ايستند و عبادت مي کنند و خداي متعالي با تغيير جهت قبله به سوي بناي مقدس کعبه که يادگار ابراهيم (عليه السلام) است، اين بهانه را از دست ايشان مي گيرد. دشمنان اسلام با اينکه مي دانستند، قبله مسلمانان حق است در صدد کتمان اين حقيقت بودند و به همين جهت آيات اين فصل با بيان مسئله کتمان و ريشه يابي آن زمينه سود جويي ايشان در اين باره را نيز از بين برده است.

1-5-2- کلام 1. آيات 142 تا 150

تغيير قبله مسلمانان به سمت کعبه

101. کلامهاي فصل پيشين، بيانگر شخصيت حضرت ابراهيم (عليه السلام) و بناي خانه کعبه به دست پر برکت او و دعوت به ايمان به آيين ابراهيم (عليه السلام) بود و در نهايت مسلمانان را ابراهيمي حقيقي دانست و انتساب يهود و نصارا به حضرت ابراهيم (عليه السلام) را بي پايه و اساس خواند. بدين ترتيب زمينه براي بيان حکم مهم تغيير قبله از بيت المقدس به بيت الله الحرام فراهم شده است و زمينه هرگونه شبهه افکني در اين باره از بين رفته است.
102. قبله مسلمانان به سمت مسجدي تغيير مي کند که به دست مبارک ابراهيم و اسماعيل (عليهما السّلام) بنا شده است و هم ايشان آرزوي قبولي اين بنا را داشته اند: «رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا» و تغيير قبله به آن سو اوج قبول دعاي ايشان است. پس از تغيير قبله تنها دست آويز اهل کتاب در ادعاي پوچ سبقت به ايمان، از بين رفت، زيرا ايشان مسلمانان را تابع قبله خودشان دانسته و همين امر را بهانه اي براي اثبات مدعاي خود قرار مي دادند. بدين ترتيب تغيير قبله مرز آشکار جدايي مؤمنان واقعي از مدعيان دروغين ايمان شد.

103. مطلب 1. شبهه و جواب درباره تغيير قبله:

مطالب اول و دوم اين کلام با بيان شبهه و جواب نسبت به تغيير قبله و ذکر فلسفه اين حکم، فضاي پس از تغيير قبله را ترسيم مي کند: به زودي مردم کم خرد خواهند گفت: «چه چيز آنان را از قبله اي که بر آن بودند رويگردان کرد؟» بگو: «مشرق و مغرب از آن خداست؛ هر که را خواهد به راه راست هدايت مي کند.» * سَيقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُوا عَلَيهَا قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يهْدِي مَنْ يشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ«142»

104. مطلب 2. فلسفه تغيير قبله:

اين مطلب در ادامه مطلب سابق و عهده دار بيان فلسفه تغيير قبله است: و بدين گونه شما را امتي ميانه قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد؛ و پيامبر بر شما گواه باشد و قبله اي را که چندي بر آن بودي، مقرر نکرديم جز براي آنکه کسي را که از پيامبر پيروي مي کند، از آن کس که از عقيده خود برمي گردد بازشناسيم؛ و البتّه اين کار جز بر کساني که خدا هدايتشان کرده، سخت گران بود؛ و خدا بر آن نبود که ايمان شما را ضايع گرداند، زيرا خدا نسبت به مردم دلسوز و مهربان است وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيكُونَ الرَّسُولُ عَلَيكُمْ شَهِيدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ ينْقَلِبُ عَلَى عَقِبَيهِ وَإِنْ كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ«143»

105. مطلب 3. تغيير قبله و آگاهي اهل کتاب از حقانيت آن:

اين مطلب که سرآغاز آيات دستور دهنده به تغيير قبله است، آگاهي اهل کتاب را از حقانيت اين حکم بيان مي کند: ما به هر سو گردانيدنِ رويت در آسمان را نيک مي بينيم. پس باش تا تو را به قبله اي که بدان خشنود شوي برگردانيم؛ پس روي خود را به سوي مسجدالحرام کن؛ و هر جا بوديد، روي خود را به سوي آن بگردانيد. در حقيقت، اهل کتاب نيک مي دانند که اين تغيير قبله از جانب پروردگارشان بجا و درست است؛ و خدا از آنچه مي کنند غافل نيست قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّينَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يعْمَلُونَ«144» توجه به اين مطلب به خوبي نشان مي دهد که پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) در شرايطي واقع شده بودند که منتظر فرا رسيدن حکم تغيير قبله بودند، و اين بدان معناست که اشتراک قبله مسلمانان با اهل کتاب، تبديل به دست آويزي براي اهل کتاب شده بود. به همين دليل با نزول اين حکم، بهانه تراشي هاي اهل کتاب آغاز مي شود و قرآن کريم هم پا به پاي بيان اين حکم به محاجه با اهل کتاب مي پردازد.

106. مطلب 4. عدم تبعيت اهل کتاب از قبله مسلمانان:

خداي سبحان در مطلب پيشين فرمود که اهل کتاب از حقانيت حکم تغيير قبله آگاهند و در اين مطلب به پيامبر خويش مي فرمايد که ايشان به رغم آگاهي خود از حقانيت تغيير قبله، از آن تبعيت نمي کنند: و اگر هر گونه معجزه اي براي اهل کتاب بياوري باز قبله تو را پيروي نمي کنند و تو نيز پيرو قبله آنان نيستي و خود آنان پيرو قبله يکديگر نيستند و پس از علمي که تو را حاصل آمده، اگر از هوسهاي ايشان پيروي کني، در آن صورت جدّاً از ستمکاران خواهي بود وَلَئِنْ أَتَيتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ بِكُلِّ آيةٍ مَا تَبِعُوا قِبْلَتَكَ وَمَا أَنْتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَمَا بَعْضُهُمْ بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ«145»

107. مطلب 5. کتمان حق توسط اهل کتاب:

مطلب پيش عدم تبعيت اهل کتاب از قبله مسلمانان را خاطر نشان ساخت و ايشان را نسبت به هر آيه اي در اين خصوص بي اعتنا برشمرد، اين مطلب ريشه اين پديده را بناي آنان بر کتمان حق مي داند و با تأکيد بر حقانيت اين حکم زمينه ترديد را از بين مي برد، چون ممکن بود سرسختي آنها در نپذيرفتن تغيير قبله زمينه ساز ترديد نسبت به حقانيت اين حکم باشد: کساني که به ايشان کتاب آسماني داده ايم، همان گونه که پسران خود را مي شناسند، او [محمد] را مي شناسند؛ و مسلماً گروهي از ايشان حقيقت را نهفته مي دارند، و خودشان هم مي دانند حق از جانب پروردگار توست. پس مبادا از ترديدکنندگان باشي الَّذِينَ آتَينَاهُمُ الْكِتَابَ يعْرِفُونَهُ كَمَا يعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقًا مِنْهُمْ لَيكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يعْلَمُونَ«146» الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ«147»

108. مطلب 6. پرهيز از مجادله درباره قبله:

مطلب گذشته مسلمانان را از اعتراف اهل کتاب به درستي استقبال کعبه نااميد ساخت و اين مطلب مسلمانان را از مجادله با اهل کتاب در اين باره باز مي دارد: و براي هر کسي قبله اي است که وي روي خود را به آن سوي مي گرداند؛ پس در کارهاي نيک بر يکديگر پيشي گيريد. هر کجا که باشيد، خداوند همگي شما را به سوي خود باز مي آورد؛ در حقيقت، خدا بر همه چيز تواناست وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا فَاسْتَبِقُوا الْخَيرَاتِ أَينَ مَا تَكُونُوا يأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعًا إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ«148»

109. مطلب 7. تأکيد بر حقانيت تغيير قبله و بيان فلسفه آن:

با توجه به اهميت حکم تغيير قبله و تأثير بسزاي آن در استقلال بخشي به مؤمنين، شبهات و توطئه هاي فراواني در اين خصوص از اهل کتاب نشأت مي گرفت، به همين دليل اين مطلب بار ديگر و در پايان کلام مربوط به قبله، بر حقانيت اين حکم تأکيد کرده و فوايد آن را براي مؤمنين بازگو مي کند: و از هر کجا بيرون آمدي، روي خود را به سوي مسجدالحرام بگردان و البته اين فرمان حق است و از جانب پروردگار تو است و خداوند از آنچه مي کنيد غافل نيست وَمِنْ حَيثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ«149» و از هر کجا بيرون آمدي، روي خود را به سمت مسجدالحرام بگردان؛ و هر کجا بوديد رويهاي خود را به سوي آن بگردانيد، تا براي مردم بر شما حجتي نباشد، غير از ستمگرانشان. پس، از آنان نترسيد، و از من بترسيد، تا نعمت خود را بر شما کامل گردانم و باشد که هدايت شويد وَمِنْ حَيثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلَّا يكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيكُمْ حُجَّةٌ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِي وَلِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ«150»

منبع مقاله :
طرح راهنماي مربي تدبر در سوره هاي قرآن کريم 3 و 4، دبيرخانه ي شوراي عالي انقلاب فرهنگي، دبيرخانه ي شوراي تخصصي توسعه فرهنگ قرآني، بهار 1388